تعارف را کنار بگذاریم ... وقت هایی که تنفرم شدت میگیرد از زندگی وقت هایی هست که در زندگی هدفم رو به تیرگی میرود، همه چیز رو به محوی و تاری میرود ، همه چیز بطور ناگهانی شروع به خواب میکند ... و ....
از این تمام این سالها تلاش کردم برای هر لحظه لحظه اش باید تلاش مضاعفی میکردم برای زندگی ، برای زنده ماندن و ادامه دادن نفرت عمیقی از دیگران دارم ، از این چطچر میتوانم همدلی آنها را جلب یا با آنها همدلی داشته باشم ... از اینکه چطور میتوانم بعد از اینهمه به چیزی باور و اعتقاد داشته باشم و ... دیگر چیزی از زندگی سر در نمی آورم