Wednesday, March 4, 2015

دلت چه شد ؟ دلت چه شد ؟

گاهی باورت نمیشود چیزی را که توی زندگی ات رشد کرده و به مفهوم مستقل و قابل اتکایی تبدیل شده یا در یک مقطعی زندگی ات را بر پایه آن دوباره بنا کرده بودی و به زندگی شخصی و اجتماعی ات معنا بخشیده اینطور بی هوا و ناگهانی از بین رفته و دیگر اثری از آن هیچ گوشه ی زندگی ات نیست ، بی هیچ دلیل خاصی که بتوانی خودت را تسلی بدهی یا سرزنش کنی یا قبول کنی ، جوری برگشتی به نقطه ی آغاز گویی تمام آن جریان توهم و رویایی بیش نبوده ، تنها توصیفی که برایش داری این است که گم اش کردی ، و هرچه هم تلاش میکنی یادت نمی آید چطور، کجا و چرا گم اش کردی ، و این را هر روز با خودت تکرار میکنی، مرور میکنی تا پیدایش کنی، و تا پیدایش نکنی این وضع ادامه پیدا میکند و هرروز استرس ات بیشتر میشود وقتی میبینی کم کم دارد فراموشت میشود چه چیزی را دقیقا گم کردی چه شمایلی داشته چه حسی و چه چیزی بوده که گم اش کردی ، حالا با
این فقدان و این خلا چه میخواهی بکنی تویی و سوال بی پاسخی که خطر اینکه هیچ وقت پاسخی برایش پیدا نکنی تهدیدش میکند

پ.ن : به باد رفت تمام ایده ها و آرزوها ز یاد رفت ... !!
پ.پ.ن : If I colud have my way
I'd be sleeping in the alley
On a couch with a friend and a bottle of gin
If I could have my way
I'd be runnin' with the circus
I would be taming all the lions

No comments:

Post a Comment